خاطرات زیبای این روزها: ۱- مامان: کاش تو مامانم نبودی. -چرا عزیزم؟ -کاش تو خواهرم بودی. بابام هم برادرم بود. یعنی ما سه قلو بودیم. بعد مامان و بابامون، مامان جون و باباجون بودن. هیچوقت هم سرکار نمیرفتن. خاله الهام هم خواهر بزرگمون بود. خونه مون هم آپارتمانی نبود. خونه حیاط دار داشتیم. از صبح تا شب فقط بازی می کردیم. الهی من به فدای خیال پردازی های تو برم که منم با خیالات تو پروازها می کنم. ️ ۲-مامان میدونی مهتا و مونا من رو خیلی دوست دارن. امروز مونا میگه:"من توی خونه که دلم واسه تو تنگ میشه، عکس تو رو نقاشی میکنم و نگات میکنم. تازه شبها هم عکس تو رو میذارم کنارم میخوابم." آخ که چقدر دنیای الان شماها قشنگه...